محمد غفاری؛ مردی از تبار مهر، چهرهای ماندگار در دلهای مردم دالانکوه
- شناسه خبر: 14240
- تاریخ و زمان ارسال: 8 آبان 1404 ساعت 11:12
- نویسنده: مدیریت دالانکوه

دالانکوه – چهره های ماندگار
در تاریخ هر سرزمین، گاه انسانهایی پا به عرصه میگذارند که حضورشان فراتر از زمان و مکان است؛ چهرههایی که نه در قابهای رسمی، بلکه در خاطرات مردم، در نگاههای پرمهر، و در روایتهای نسلها جاودانه میشوند. آنان نه با ثروت و مقام، بلکه با سادگی، صداقت و خدمت بیمنت، دلها را تسخیر میکنند و نامشان در حافظهی جمعی، چون چراغی روشن باقی میماند.
زندهیاد محمد غفاری یکی از همین چهرههای ماندگار است؛ مردی از تبار مهر، که با قلبی سرشار از محبت و دستانی همیشه آماده برای گرهگشایی، ردپایی از انسانیت بر خاک شهرهای داران و خوانسار برجای گذاشت. او نه تنها در جایگاههای اداری، بلکه در کوچههای زندگی مردم، در لحظههای نیاز و امید، حضوری مؤثر و بیادعا داشت.
محمد غفاری را نمیتوان تنها با تاریخ تولد و وفاتش شناخت؛ باید او را در خاطرات مادران و پدرانی جستوجو کرد که با کمکهای بیمنت او، زندگیشان رنگی تازه گرفت. باید در نگاه کودکانی دید که با حمایت او، آیندهای روشنتر یافتند. باید در سکوت بازار داران پس از درگذشتش تأمل کرد؛ سکوتی که از جنس احترام بود.
او چهل سال زیست، اما به اندازه یک عمر، مهر ورزید، خدمت کرد و انسانیت را معنا بخشید. نام و یادش، نهتنها در سنگنوشتهها، بلکه در دلهای بیشمار مردم این دیار، زنده و جاریست.
از تحصیل تا خدمت؛ آغاز راهی روشن
محمد غفاری در یکم دیماه ۱۳۲۷ در داران چشم به جهان گشود. دوران تحصیل خود را در مدرسه خاقانی و دبیرستان بوعلی داران گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت. در ایام فراغت، با کار در مسیر جاده داران به چادگان، طعم تلاش و سختکوشی را چشید. پس از پایان تحصیل، به خدمت سربازی در قالب سپاه دانش اعزام شد و همان سال نیز ازدواج کرد.
مسیر شغلی؛ از دفترخانه تا ریاست بانک سپه داران
پس از سربازی، در دفترخانه اسناد رسمی سید مجتبی مصطفوی مشغول به کار شد و در سال ۱۳۵۱ به استخدام بانک سپه درآمد. از حسابداری تا معاونت و سپس ریاست بانک سپه داران، مسیر شغلیاش را با تعهد، فروتنی و مردمداری پیمود. اما آنچه او را از دیگران متمایز میکرد، نه سمت و عنوان، بلکه منش انسانی و روح بزرگش بود.
مدیری با قلبی مردمی
محمد غفاری رئیس بانکی نبود که پشت میز بنشیند و دستور دهد؛ بلکه همکار و همراهی بود که هرگاه اربابرجوعی نیازمند کمک بود، بیدرنگ به یاریاش میشتافت. فروتنیاش چنان بود که بسیاری از مردم، حتی نزدیکان، تا پس از وفاتش نمیدانستند که سالها رئیس بانک بوده است.
خاطراتی که دل را میلرزاند
روایتهای مردم از او، گواهی بر بزرگواریاش است. مادری مسن تعریف میکرد : روزی برای گرفتن وام به بانک مراجعه کردم. وقتی گفتم توان پرداخت اقساط را ندارم، گفت مادرجان، چارهای پیدا میکنیم. چند روز بعد، نهتنها وام را برایم فراهم کرد، بلکه تمام اقساط را خودش پرداخت .
ضامن مردم، حافظ اعتماد
کاسبان و مردم شهر شهادت میدهند که بسیاری از داراییهایشان با مساعدت او فراهم شده است. اگر کسی ضامن نداشت، خودش ضامن میشد. اگر سفتهای نبود، با مداد مینوشت تا قابل استفاده مجدد باشد. شماره حساب مشتریان را از حفظ بود و اعتماد مردم به او چنان بود که پول و اطلاعات را میسپردند و روز بعد فیش را دریافت میکردند.
در سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ به خوانسار منتقل شد و همانجا نیز با همان منش، محبوب دلها شد. حتی در روزهای پرالتهاب انقلاب، شیشههای بانک سپه داران دستنخورده باقی ماند؛ نه بهخاطر دیوارهای آن، بلکه به احترام مردی که در دل مردم جا داشت.
زندگی ساده و راهی روشن
زندگیاش ساده بود؛ بیتجمل، بیادعا. اگر میخواست، میتوانست در مسیر ثروتاندوزی گام بردارد، اما او راه خدمت و انسانیت را برگزید. پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان، در ۱۸ بهمن ۱۳۶۸، چشم از جهان فروبست و به دیار حق شتافت. شهرهای داران و خوانسار در سوگ مردی فرو رفتند که تنها ۴۰ سال مهمان زمین بود، اما به اندازه یک عمر، مهر، خدمت و انساندوستی از خود به یادگار گذاشت. مردم در بهت و اندوه، او را بدرقه کردند؛ مردی که بیهیاهو زیست و با بزرگی رفت.
در نشانهای از احترام و قدرشناسی، بازار شهر داران به مدت یک هفته تعطیل شد؛ تجلی خاموشی از عشق و ارادت مردمی که محبتهای بیدریغ او را هرگز فراموش نخواهند کرد.
امروز، پس از گذشت نزدیک به چهار دهه، هنوز هم مردم مسیر خود را در گلستان شهدا طوری تنظیم میکنند که فاتحهای بر تربت او بخوانند. هنوز هم نامش با احترام، با عشق، با اشک، در میان مردم جاریست. زندهیاد محمد غفاری، مصداق این جمله بود : وقتی وجودت در مسیر خدمت به خلق خدا قرار گرفت، بدان که مورد انتخاب خداوند واقع شدهای .
نام و یادش گرامی، جایگاهش رضوان الهی، و راهش پررهرو باد.









